شکست در احزاب انقلابی: چرا جنبشهای انقلابی در حفظ وحدت خود ناکام میمانند؟
به قلم: داود الجنابي
احزاب انقلابی، به طور طبیعی، در معرض خطر انفصال و تقسیمات داخلی قرار میگیرند، چه به دلیل درگیریهای رهبری، چه به دلیل اختلافات ایدئولوژیک یا مداخلات خارجی. تاریخ شاهد نمونههای بسیاری از احزاب انقلابی بوده است که با قدرت آغاز شده و سپس به تقسیمات شدید مبتلا شدهاند که منجر به تضعیف یا زوال آنها شده است. در این مقاله، به بررسی دلایل اصلی فروپاشی احزاب انقلابی میپردازیم و آن را با مثالهای تاریخی بازآوری میکنیم.
اغلب احزاب انقلابی به دلیل مخالفت با “وضعیت موجود” شکل میگیرند و در پی ایجاد تغییرات بنیادی هستند، اما این به آن معنی نیست که تمام اعضای آنها همان دیدگاه را دارند یا بر سر وسایل تحقق اهداف توافق میکنند. با گذشت زمان، تفاوتهایی در ایدهها میان جریانهای افراطی و میانهرو به وجود میآید که منجر به ایجاد تقسیمات داخلی میشود.
از جمله نمونههای تاریخی میتوان به انقلاب روسیه و حزب بلشویک اشاره کرد: حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در سال 1903 به دو جناح اصلی تقسیم شد: بلشویکها به رهبری ولادیمیر لنین و منشویکها به رهبری یولیوس مارتوف. این اختلاف به دلیل تفاوت دیدگاهها درباره ماهیت حزب به وجود آمد؛ لنین یک حزب مرکزی و منضبط میخواست، در حالی که منشویکها از ساختار بازتر دفاع میکردند. این تقسیم در نهایت منجر به برتری بلشویکها و کنترل بر انقلاب بلشویکی در سال 1917 شد، در حالی که نقش منشویکها به تدریج محو شد. همچنین در انقلاب چین و حزب کمونیست چین: در دهه 1930، حزب کمونیست چین درگیری داخلی میان مائوئیستها (دنبالکنندگان مائو تسهتونگ) که بر انقلاب رنجبران تمرکز داشتند و گروههایی که مدل سوسیالیستی با تمرکز بیشتر بر طبقه کارگر در شهرها را حمایت میکردند، را تجربه کرد. در نهایت، خط مائو پیروز شد، اما حزب چندین بار در آستانه فروپاشی قرار گرفت قبل از آنکه پیروزی نهایی خود را در سال 1949 به دست آورد.
اختلافات شخصی و آرزوهای سیاسی منجر به نزاعات درون احزاب انقلابی میشود، بهویژه زمانی که هیچ سازوکاری برای انتقال رهبری وجود نداشته باشد. در غیاب توافق، شکافهای داخلی بروز میکنند که ممکن است به تشکیل احزاب جدید منجر شود. مانند آنچه که در حرکات فتح و انشقاقات فلسطینی رخ داد: در دهه 1970 و 1980، حرکت آزادیبخش ملی فلسطین (فتح) چندین انشقاق را به دلیل اختلافات بین رهبری خود تجربه کرد. از بارزترین این انشقاقات، انشقاق “فتح الانتفاضة” در سال 1983 به خاطر اختلافات در مورد موضع رهبری فلسطینی به رهبری یاسر عرفات بود. این تجزیه منجر به تضعیف گروههای انقلابی فلسطینی و به بروز درگیریهای داخلی شد که بر مسئله فلسطین تأثیر گذاشت. همچنین بعد از فوت لنین، حزب کمونیست شوروی دچار مشکلاتی شد: پس از مرگ ولادیمیر لنین در سال 1924، رقابت برای رهبری بین ژوزف استالین و لئون تروتسکی شدت گرفت. این رقابت به پیروزی استالین و تبعید تروتسکی منجر شد، اما تقسیمات داخلی ادامه یافت، بهویژه در طول “پاکسازی بزرگ” که شاهد تصفیه بسیاری از رهبران حزب بود.
حکومتهای موجود و نیروهای خارجی به طور عمدی تلاش میکنند تا احزاب انقلابی را از طریق نفوذ امنیتی، ارائه حمایت به مخالفان، یا حتی هدف قرار دادن رهبران آنها تضعیف کنند.
همچنین موضوع تفکیک حزب کمونیست اندونزی (PKI): حزب کمونیست اندونزی یکی از بزرگترین احزاب انقلابی در جهان تا سال 1965 بود، زمانی که در معرض یک سرکوب گسترده قرار گرفت که توسط دولت نظامی به رهبری سوهارتو انجام شد. صدها هزار نفر از اعضای آن اعدام شده و بهطور کامل منحل شد به دلیل فشارهای داخلی و خارجی. و همچنین جبهه اسلامی نجات در الجزایر: پس از پیروزی جبهه اسلامی نجات در انتخابات الجزایر در سال 1991، ارتش مداخله کرد و نتایج انتخابات را لغو کرد، که منجر به بروز جنگ داخلی الجزایر (دهه سیاه) شد. جبهه بعداً به چندین جریان تقسیم شد، برخی تصمیم به فعالیت مسالمتآمیز گرفتند و برخی دیگر به مبارزه مسلحانه همچون گروه اسلامی مسلح (GIA) پرداختند که منجر به تضعیف حرکت انقلابی شد. اغلب درون احزاب انقلابی در مورد نحوه تعامل با قدرت درگیریهایی پیش میآید، بهویژه پس از کسب برخی دستاوردهای سیاسی. برخی بر این باورند که باید در فرآیند سیاسی شرکت کنند، در حالی که دیگران ترجیح میدهند به رویکرد انقلابی ادامه دهند. مانند آنچه که برای جنبش اخوان المسلمین در مصر رخ داد: پس از انقلاب 2011، جماعت اخوان المسلمین با درگیری داخلی بین کسانی که ورود به فرآیند سیاسی از طریق انتخابات را ضروری میدانستند و کسانی که از خطرات آن هشدار میدادند، مواجه شد. اختلافات پس از برکناری رئیسجمهور محمد مرسی در سال 2013 تشدید شد، که به انشقاقات درون جماعت و ظهور جریانات رادیکالتر منجر گردید. این همچنین در انقلاب ایران در سال 1979 رخ داد: پس از موفقیت انقلاب اسلامی در ایران، اختلافاتی بین اسلامیها به رهبری -امام- خمینی و جریانات چپگرا و سکولار که در انقلاب شرکت کردند بروز کرد. این درگیری به سرکوب احزاب چپ مانند سازمان مجاهدین خلق منجر شد و تمامی جریانات غیر اسلامی از قدرت حذف شدند.
پس از دستیابی به موفقیت اولیه، بسیاری از احزاب انقلابی با دشواری در توافق بر سر مسیر آینده مواجه میشوند، که منجر به تقسیمات داخلی بین کسانی که خواهان اصلاح تدریجی هستند و کسانی که به ایدههای رادیکال پایبندند، میگردد.
به عنوان مثال، در انقلاب فرانسه (1789-1799): شورشیان فرانسوی به عنوان جبههای متحد علیه نظام سلطنتی آغاز کردند، اما به زودی به چندین جریان تقسیم شدند، مانند گروندینیهای میانهرو و یعقوبیهای رادیکال به رهبری روبسپیر. سرانجام این منجر به اعدام خود روبسپیر و ظهور دیکتاتوری ناپلئون بناپارت شد. همین موضوع در انقلاب لیبی در سال 2011 نیز اتفاق افتاد: پس از سقوط نظام قذافی، گروههای مختلف انقلابی نتوانستند بر سر مدل حکومتی واحد به توافق برسند، که منجر به جنگ داخلی میان گروههای مسلح و سیاسی و تبدیل کشور به میدان نبردی میان نیروهای منطقهای و بینالمللی شد.
اگرچه تجزیه و فروپاشی به نظر میرسد که امری تکراری در احزاب انقلابی است، اما استراتژیهایی وجود دارد که میتواند از خطرات آن بکاهد، مانند:
برقراری ساختار سازمانی قوی که مانع از تضعیف حزب به وسیله اختلافات شخصی شود. همچنین، کار بر روی توسعه یک مکانیسم دموکراتیک برای تصمیمگیری و چرخش رهبری. با تعیین یک چشمانداز واضح برای آینده و آمادگی برای سازگاری با تغییرات. و همچنین مدیریت اختلافات ایدئولوژیک با حکمت بدو ن ورود به طرد یا خشونت داخلی. احزاب انقلابی که قادر به غلبه بر این موانع هستند، میتوانند باقی بمانند و به دستیابی به اهداف خود ادامه دهند، در حالی که آنهایی که در برخورد با این مسائل ناکام میمانند، غالباً به انقسام و ضعف منجر میشوند.