پروژه دالان داوود: جاهطلبی استعماری و تجزیهطلبانه از نیل تا فرات و ارتباط آن با دالان هند
بهاء الخزعلي
مقدمه:
پروژهٔ «دالان داوود» صرفاً یک طرح زیرساختی نیست، بلکه چشماندازی ژئوپولیتیکی و توسعهطلبانه است که رؤیای دیرینهٔ صهیونیسم را برای ایجاد کیانی از نیل تا فرات بازتاب میدهد. این پروژه بهطرزی خطرناک با طرحهای دیگر، بهویژه «دالان هند-اروپا» (IMEC) همپوشانی دارد و هدف آن بازطراحی نقشهٔ منطقه بهگونهای است که منافع رژیم صهیونیستی و متحدانش را تأمین کند؛ آن هم به بهای ملتهای منطقه و مقاومتشان.
نقطهٔ آغاز: رژیم صهیونیستی – نقطهٔ پایان: سلطهٔ منطقهای
- آغاز: خاستگاه این پروژه، ایدئولوژی توسعهطلبانهٔ صهیونیسم است که در پی تحقق «اسرائیل بزرگ» است. این طرح در عمل بهشکل پروژههای حملونقل، انرژی و ارتباطات ظاهر میشود که رژیم صهیونیستی را به کشورهای همسایه (مانند مصر و اردن) متصل میکند و سپس از مسیر سوریه به عراق و در آینده به کشورهای خلیج فارس امتداد مییابد.
- پایان: هدف نهایی، تثبیت رژیم صهیونیستی بهعنوان «دولت محوری» در منطقهٔ غرب آسیاست؛ دولتی که با بهرهبرداری از منابع و گذرگاههای راهبردی منطقه، بر آن تسلط اقتصادی، سیاسی و نظامی پیدا کند. این هدف، رؤیای «از نیل تا فرات» را بهصورت غیرمستقیم از طریق سلطه تحقق میبخشد، نه لزوماً از طریق الحاق مستقیم.
ارتباط ارگانیک با دالان هند–اروپا (IMEC):
- همافزایی راهبردی: پروژهٔ دالان داوود غالباً بهعنوان شاخه یا مکمل پروژهٔ دالان هند–اروپا مطرح میشود که در اجلاس G20 در هند (۲۰۲۳) اعلام شد. در حالی که IMEC بر اتصال هند به اروپا از طریق عربستان، اردن و اسرائیل تمرکز دارد، دالان داوود گسترش مییابد و مصر را عمیقتر در بر میگیرد و سپس به سوریه و عراق امتداد پیدا میکند.
اهداف مشترک دالان هند و داوود:
- عبور از گذرگاههای سنتی: هر دو طرح در پی کاهش وابستگی به کانال سوئز، تنگه هرمز و دیگر گذرگاههایی هستند که ممکن است تحت نفوذ کشورهای مخالف منافع غرب و اسرائیل (مانند ایران) باشند.
- ایزولهسازی ایران: ایجاد شبکهای جایگزین از مسیرهای حملونقل و انرژی که ایران را دور بزند و از اهمیت ژئوپلیتیکیاش بکاهد.
- تقویت روند عادیسازی: بهرهبرداری از پروژههای اقتصادی کلان برای تحکیم و گسترش روند عادیسازی روابط میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی، در قالب «منفعت جمعی».
- خدمت به رژیم صهیونیستی: تبدیل این رژیم به محور غیرقابل اجتناب در تجارت و انرژی میان آسیا و اروپا که جایگاه اقتصادی و امنیتی آن را تقویت میکند.
تأثیر مخرب بر پروژهٔ راه ابریشم چین:
- رقابت مستقیم: دالان داوود و دالان هند بهعنوان دو پروژهٔ جایگزین و رقیب مهم برای ابتکار کمربند و جادهٔ چین در منطقه مطرحاند.
- تضعیف نفوذ چین: این پروژهها میکوشند وابستگی کشورهای منطقه به چین را کاهش دهند و مانع تعمیق همکاریهای اقتصادی و سیاسی آنان با پکن شوند؛ بهویژه کشورهایی که در برابر سلطهٔ غربی–صهیونیستی مقاومت میکنند.
- بازتعریف ائتلافها: سوق دادن کشورهای عربی بهسمت محور غربی–صهیونیستی–خلیجی و به حاشیه راندن روابط آنان با چین و روسیه.
تهدید خطرناک علیه محور مقاومت:
پروژهٔ دالان داوود تهدیدی موجودیتی برای محور مقاومت به رهبری ایران محسوب میشود:
- حزبالله (لبنان):
- محاصرهٔ اقتصادی: افزایش انزوای اقتصادی لبنان با نادیدهگرفتن نقش آن در پروژهها.
- فشار مالی: محرومسازی حزبالله از منابع مالی که ممکن بود از مسیرهای سنتی به دست آید.
- بهانه برای تجاوز: رژیم صهیونیستی ممکن است «حفاظت از گذرگاههای حیاتی» را بهانهای برای حمله به لبنان یا تهدید به اشغال گسترده قرار دهد.
- مقاومت فلسطین:
- حذف مسأله: تسریع روند عادیسازی و اسکان مجدد آوارگان به قیمت حقوق ملت فلسطین، و حاشیهنشین کردن مسئلهٔ فلسطین.
- انزوای جغرافیایی: تعمیق انزوای غزه و کرانهٔ باختری، با تقویت پیوندهای رژیم صهیونیستی با همسایگان عرب.
- غصب زمین: زیرساختهای پروژه ممکن است به بهانهای برای مصادرهٔ بیشتر اراضی فلسطینی و حتی اشغال کامل بدل شود.
- گروههای مقاومت شیعی عراق:
- تجزیهٔ عراق: تقویت شکافهای قومی و فرقهای در عراق که دولت مرکزی را تضعیف و مقاومت را درگیر منازعات داخلی میکند.
- تهدید منافع: تضعیف پیوندهای اقتصادی میان عراق و ایران و کاهش نفوذ گروههای مقاومتی وابسته به ایران.
- نفوذ خزنده: تلاش برای درگیرکردن دولت رسمی عراق در پروژههای اقتصادی دالان از طریق میانجیها که موضع ضدصهیونیستی عراق را سست میکند.
ابزار اصلی برای تجزیهٔ طایفهای و قومی:
- تداوم هرجومرج: موفقیت این پروژه وابسته به تداوم ضعف و فروپاشی در کشورهایی مانند سوریه، عراق و لبنان است. این طرح از اختلافات قومی و مذهبی تغذیه میکند.
- تقویت موجودیتهای فرعی: حمایت از نهادهای شبهمستقل یا تجزیهطلب (مانند کردها در عراق و سوریه یا گروههای طائفهگرا در لبنان) برای ایجاد واحدهای کوچکتر که کنترل و پیوند اقتصادی آنها با رژیم صهیونیستی سادهتر باشد.
- تضعیف دولت ملی: فرسایش ایدهٔ دولت عربی نیرومند و متحد، بهنفع دولتکهای قومی و مذهبی متخاصم که بهراحتی نفوذپذیر و قابلکنترلاند.
سوریه تحت سلطهٔ جولانی: گره و راهکار برای اجرای پروژه!
- وضعیت فاجعهبار: سوریه پس از فروپاشی دولت، گرفتار ویرانی گسترده شده است. شمال شرق آن تحت کنترل نیروهای قسد مورد حمایت آمریکا و صهیونیسم قرار دارد و در بخشهایی هم «دولت جولانی» ادارهٔ گروههای تروریستی را با چهرهای شبیه دولت در دست گرفته. گرچه این گروهها همدل نیستند و برخی از او اعلام برائت کردهاند، اما اکثراً از یک طایفه و عقیدهاند (اهلسنت اموی) و بهراحتی قابل هدایت طایفهایاند؛ چنانکه حمله به مسیحیان، علویان و اکنون دروزیها این شکاف قومی–مذهبی را برای تقسیم سوریه تعمیق کرده است.
- نقش جولانی: گزارشهای متعددی از همدستی آمریکا و رژیم صهیونیستی با جولانی و گروههایش خبر میدهد؛ آنان از این گروهها بهعنوان ابزار فشار و کانون ترور در خدمت اهداف خاص استفاده میکنند.
- پیوند آمریکا–صهیونیسم: اتهامات جدی متوجه آمریکا (بهویژه در دوران ترامپ که حمایت بیسابقهاش از اسرائیل و نتانیاهو آشکار بود) و رژیم صهیونیستی است مبنی بر کمک مستقیم به جولانی و حذف نامش از فهرست تروریسم. این «مدارا» اهداف مشترکی را دنبال میکند: تشدید حملات تروریستی علیه اقلیتها و بهرهگیری از عشایر اهلسنت برای تأمین امنیت دالان داوود در مرز سوریه–عراق.
- ممانعت از ثبات سوریه: حفظ سوریه در حالت ضعف و تجزیه، ناتوان از بازپسگیری سرزمین و مقاومت.
- تأمین بهانه: وجود «تروریسم» در سوریه—even اگر توسط گروههای جولانی باشد—بهانهای برای تداوم اشغال آمریکا و تجاوزات مکرر رژیم صهیونیستی فراهم میکند.
- مانع در برابر راه ابریشم: پروژه بازسازی سوریه که میتواند با ابتکار چین یا با نفوذ ایران و روسیه انجام شود، با این وضعیت ناکام میماند.
- تهدید مستقیم به محور مقاومت: استقرار گروههای افراطی در مرزهای سوریه با لبنان و عراق، تهدید امنیتی مستقیمی برای مقاومت در هر دو کشور ایجاد میکند.
پشتیبانی آمریکا و اسرائیل: ترامپ و نتانیاهو بهعنوان نمونه:
- ائتلاف نامقدس: دوران ترامپ و نتانیاهو شاهد اوج همکاری نزدیک میان آمریکا و رژیم صهیونیستی برای پیشبرد پروژههای توسعهطلبانه بود.
- حمایت آشکار:
- از پروژهٔ دالان: فشار بر کشورهای عربی برای عادیسازی و مشارکت در پروژههای مشترک با رژیم صهیونیستی، با ارائهٔ تضمین و پشتیبانی سیاسی.
- از رژیم صهیونیستی: حمایت نظامی و سیاسی بیقیدوشرط؛ بهرسمیت شناختن قدس بهعنوان پایتخت و بلندیهای اشغالی بهعنوان بخشی از خاک اسرائیل.
- ایجاد آشوب منطقهای: سیاستهای ترامپ (کارشکنی در توافق هستهای با ایران، حمایت از حملات علیه ایران، تهدید علیه عراق) باعث افزایش تنش و بیثباتی شد که خدمتگزار دستور کار صهیونیسم برای تجزیهٔ دولتهای مخالفش بود.
- توجیه جولانی: سکوت نسبی دربارهٔ عملکرد تروریستی گروههای جولانی در دوران ترامپ و نتانیاهو، و اجازه به او برای حمله به اقلیتها، گامی حسابشده برای پیشبرد روند تجزیه بوده است.
نتیجهگیری: پروژهای برای ویرانسازی، نه سازندگی
پروژهٔ دالان داوود، با ذات توسعهطلبانهاش، پیوندش با دالان هند، و حمایت آشکارشده از سوی نیروهای استعماری چون ترامپ و نتانیاهو، پروژهای عمرانی یا توسعهای نیست؛ بلکه طرحی ژئوپولیتیکی و بسیار خطرناک است که اهداف زیر را دنبال میکند:
۱. تثبیت سلطهٔ صهیونیسم از نیل تا فرات از راه کنترل اقتصادی و امنیتی.
۲. تجزیهٔ کشورهای عربی (سوریه، عراق، لبنان) به دولتکهای طایفهای و قومی ضعیف و متخاصم.
۳. حذف مسألهٔ فلسطین با گسترش عادیسازی و منزویسازی مقاومت.
۴. ضربهزدن به محور مقاومت (حزبالله، مقاومت فلسطین، فصائل عراقی) از نظر اقتصادی، نظامی و سیاسی.
۵. مقابله با نفوذ چین و روسیه از راه طرحهای جایگزینی مانند دالان هند.
۶. بهرهبرداری از هرجومرج ناشی از گروههای تروریستی مورد حمایت غیرمستقیم (مانند جولانی بهعنوان رئیس دولت تروریستی سوریه) برای تحقق اهداف مشترک.