گشت و گذاری در هورهای عراق؛ آخرین شاهدِ اهوار عراق

تبدیل یک سفر جغرافیایی به یک زندگینامه انسانی کار آسانی نیست. اما این همان کاری بود که ویلفرد سسیگر در هورها انجام داد و عماره بن ثگب الفریجی، آن جوان که از نیزار و آب بیرون آمد، با او انجام داد تا به بخشی مهم از یک کتاب ماندگار و سپس بخشی از تاریخی که هنوز به طور کامل نوشته نشده است، تبدیل شود.
کسی که ثسیگر را نمیشناسد، او جهانگرد انگلیسی است که – به نظر من – مهمترین کتاب را در مورد هورهای عراق در دهه پنجاه میلادی با عنوان “عربهای هور” نوشت. این کتاب توسط بسیاری از دانشگاهیان ترجمه شده است و آخرین آنها استاد ما دکتر سلمان کیوش است که پس از اینکه متوجه شد ترجمه اولیهاش در برخی جنبهها ناقص بوده است، آن را با ویرایش و روشنگریهای مهم دوباره ترجمه کرد.
با “عربهای هور”، من به اندازه اینکه درباره انسانهایی که قبل از آلوده شدن پاکیشان توسط مدرنیته زندگی میکردند میخوانم، درباره هورهای جنوب نمیخوانم.
ثسیگر یک گردشگر نبود، بلکه یک مقیم طولانیمدت بود که از اوایل دهه پنجاه تا اواخر آن بین مردم هور زندگی کرد. آزمون واقعی او در تمایلش به ثبت مشاهدات گذرا نبود، بلکه در درک انسان بود.
در میان آن انسانها، نام “عماره ثگب الفریجی” برجسته میشود؛ جوانی آرام، لاغر و خوشچهره که ثسیگر او را با جذابیت خاموش و گیرایی که خود را نشان نمیدهد توصیف میکند. او از نظر جسمی قویترین نبود، اما از نظر حضور قویترین بود؛ رهبری بالفطره که همراهانش بدون بحث از او پیروی میکردند و به سرعت یاد میگرفت، تا جایی که استفاده از داروها و تزریق آمپول را فرا گرفت و به شریکی واقعی در سفر جهانگرد بریتانیایی تبدیل شد که مینوشت، درمان میکرد و طبیعت این سطوح آبی را که روزی بهشتی واقعی روی زمین بود، درک میکرد.
با این حال، تاریخ، طبق معمول، به جزئیات کوچک رحم نمیکند. ثسیگر در سال 1958 به امید بازگشت به لندن بازگشت، اما انقلاب 14 تموز درها را بست. از نظر مقامات، جهانگرد به “جاسوس” و همراهانش به “عامل” تبدیل شدند. در اینجا عماره بهای کامل را پرداخت، زیرا در دوران حکومتهای پیدرپی بین زندانها جابهجا شد، فقط به این دلیل که با یک خارجی که هورها را دوست داشت و میخواست برداشت خود را از آنها ثبت کند، همراه بود.
سالها پیش، پس از جستجوی طولانی، “عماره” را پیدا کردم. او در بغداد، نزدیک من بود. مردی در آستانه نود سالگی که حافظهاش هنوز زنده بود و قایقها، مضایفها و سفرهای طولانی را به یاد میآورد. من با او شهادت تصویری در مورد آن سالها، در مورد ثسیگر و در مورد هورها همانطور که بودند، نه همانطور که شدند، ثبت کردم. این ضبط هنوز “خام” است، و من به دنبال زمانی برای تکمیل آن هستم تا “شاهدی نهایی” بر هورها در روزهای شکوه و مجدشان باشد.
عماره دو سال پیش درگذشت. با مرگ او، ما نه تنها یک شخص را از دست میدهیم، بلکه یک شاهد نادر بر یک دوره عراقی ناب را نیز از دست میدهیم. در حالی که این سوال باقی میماند: چند “عماره” دیگر از کتابها و زندگی ما گذشتند و سپس بدون اینکه به آنها توجه کنیم، رفتند؟



