دیپلوماسی ایرانی و مقابله با دیوار آهنی ترامپ حول ایالات متحده آمریکا
وبگاه کتابات
پیوستن (گرینلند به آمریکا)؛ و تغییر نام “خلیج مکزیک” به “خلیج آمریکا”، و ادعای مالکیت کانال (پاناما)، و فشار برای تبدیل “کانادا” به یک ایالت آمریکایی، و اعلام حالت جنگ در مرز با “مکزیک”، و بستن مرزهای آمریکایی بر روی مهاجران، و کاهش سطح تعهد آمریکا نسبت به پیمان ناتو و فشار به اعضای پیمان برای دو برابر کردن سهمشان، و عقبنشینی از تعهدات زیستمحیطی و بازگشت به “سوختهای فسیلی”، و افزایش پیشبینیشده در تعرفه کالاهای وارداتی حتی واردات از “اتحادیه اروپا”، و دیگر اقدامات رئیسجمهور آمریکایی؛ “دونالد ترامپ”، کوچک و بزرگش، نه تصادفی یا ناشی از سلیقه شخصی است، بلکه در واقع به این معنی است که در حال ساخت دیواری آهنین دور “ایالات متحده آمریکا” است، گویی میخواهد “آمریکا” را کاملاً از جهان خارج جدا کند !! اما چرا؟! پاسخ در گفتار دکتر “حافظ حاجی کریم جباری؛” سفیر پیشین ایران در “سوئیس”، در مقاله تحلیلی خود که در روزنامه (دیپلماسی ایرانی) منتشر شده است می آید.
رقابت آمریکا در نظام جهانی جدید..
پاسخ در چالشهای ناشی از فشار رقبا به سیستم موجود برای افزایش نقش و سهم خود در یک نظام جهانی جدید که به تدریج شکل میگیرد و ابعاد آن به آرامی ظاهر میشود، نهفته است.
و “ایالات متحده” حداقل به مدت دو دهه دیگر به عنوان قدرت نظامی برتر در جهان باقی خواهد ماند. و “آمریکا” هنوز هم؛ بزرگترین تولید ناخالص داخلی را دارد و برتری خود را از طریق بهرهبرداری حداکثری از تکنولوژیهای جدید مانند “هوش مصنوعی” حفظ خواهد کرد.
و حداقل در این مقاله؛ هدف ما بیان این نیست که “آمریکا” ضعیف شده و با افول روبهرو است، بلکه به لحاظ افول “آمریکا” یا صعود آن، بازیگران جدید چالشی برای نظام جهانی هستند؛ زیرا با توجه به افزایش امکانات و تواناییهای خود، از نظام بینالمللی و “ایالات متحده” میخواهند نقش بیشتری داشته باشند.
افزایش نقش رقیبان..
این واقعیت وجود دارد که هرچه قدرت و تواناییهای آنها افزایش یابد، به همان اندازه برای به دست آوردن نقش و منفعت بزرگتری تلاش میکنند.
به عنوان مثال، “چین، هند، برزیل، اندونزی، ترکیه، و کشورهای جنوب شرق آسیا؛ (آسهآن)”، و بازار مشترک کشورهای “آمریکای جنوبی؛ (مِرکوسور)” در مقایسه با قدرت و توانایی واقعی خود نقش کمتری در نظام بینالمللی ایفا میکنند.
در مقابل، “بریتانیا، فرانسه، روسیه” و امثال آنها نقشی بزرگتر از امکانات واقعی خود ایفا میکنند؛ بلکه نمیتوان “ایالات متحده” را از این قاعده استثنا کرد. بنابراین، بازیگران جدید یک چالش برای سیستم موجود به شمار میآیند.
و نمیگوییم که “آمریکا” ضعیف شده؛ بلکه قدرتهای جدیدی پدیدار شدهاند و روز به روز قویتر میشوند، و به این ترتیب به سهم بیشتری نیاز دارند.
واکنش آمریکایی..
بنابراین “آمریکا” ناچار است یا “کنسرسیوم نیروها” را تشکیل داده و سهمها را تقسیم کند، یا به مقاومت پرداخته و حداکثر توان خود را برای جلوگیری از تحقق اهداف این رقبا استفاده کند و هر چه ممکن است، دوره تقسیم نقشها و منافع را به تعویق بیندازد، تا موقعیت حاکم خود را به مدت طولانیتری حفظ کند.
مشخص است که “ترامپ” راه دوم را انتخاب کرده و برای این هدف از سیاستهای سخت و تندی استفاده میکند. در عین حال، نمیتوان حقیقت را انکار کرد که بدهیهای “آمریکا” از هفت تا هشت برابر تولید ناخالص داخلی فراتر رفته و بازسازی زیرساختهای فرسوده در “آمریکا” نیازمند ده تریلیون دلار است.
بنابراین “ترامپ” در تلاش است که هزینههای “آمریکا” را کاهش دهد و درآمدها را از طریق تعرفهها و موارد مشابه افزایش دهد و پولها را از عربها و دیگر کشورها جارو کند.
تا چقدر آمریکا میتواند تحمل کند؟
بنابراین، فکر میکنم سیاستهای رئیسجمهور آمریکا ناشی از نیازها و واقعیات “آمریکا”ی امروز است، و معتقدم که یک نوع تفکر و فلسفه خاصی از عمق حزب (جمهوری خواه) پشت این سیاستها و برنامهها قرار دارد. اما آنها به خوبی میدانند که این سیاستها و آن طرحها، مانند یک جراحی سخت خواهند بود و باعث درد و خونریزی زیادی خواهند شد.
از این رو، سوالی که در حال حاضر ذهن نخبگان آمریکایی را مشغول کرده، این است: تا چقدر “ایالات متحده” میتواند فشارهای ناشی از این سیاستها را تحمل کند؟ آیا واقعاً میتوان زمان تقسیم نقشها و منافع را با این شیوه به تأخیر انداخت؟ و تا کی؟