مردم عراق در انتظار “گودو”: صحنهای از کمدی سیاه و تراژدی عقل سیاسی
نویسنده: مؤمل الحطاب
از زیر گنبد مجلس عراق تا روی صحنه تئاتر. در کشورهای مدرنی که بر پایه حاکمیت قانون و اصول قرارداد اجتماعی بنا شدهاند، مجلس به عنوان نهاد عالی حاکمیتی در نظر گرفته میشود که اراده عمومی را تجسم میبخشد و عقل جمعی سازمانیافته را از طریق مکانیزمهای دموکراسی، نمایندگی و نظارت نمایندگی میکند. وظیفه مجلس در این نظامها تنها به قانونگذاری محدود نمیشود، بلکه به عنوان تضمینکننده توازن قوا در درون دولت و محافظ ارزشهای عقلانیت سیاسی عمل میکند تا مانع از فروغلتیدن کشور به ورطه هرجومرج یا استبداد شود.
اما این تصویر کلیشهای وقتی مجلس عراق را زیر ذرهبین قرار میدهیم، خرد میشود. با صحنهای آشفته مواجه میشویم که نه روح قرارداد اجتماعی را منعکس میکند و نه نظام ارزشهای جمهوری مدرن را، بلکه تصویری کاریکاتوری از نهادی ارائه میدهد که در تناقضها غرق شده و نقش خود را در تئاتری پوچانگارانه بازی میکند – تئاتری که نه تابع منطق است و نه نتیجهای به بار میآورد. مجلس عراق از فضایی سیاسی به صحنهای تئاتری تبدیل شده که در آن پردههایی از کمدی سیاه به نمایش درمیآید؛ جایی که شوخی و جدی درهم میآمیزد و مرز بین نقد و هجو، نظارت و زدوخورد فیزیکی محو میشود.
آنچه اخیراً زیر گنبد مجلس رخ داد – زدوخورد فیزیکی و لفظی بین “نمایندگان مردم” – را نمیتوان صرفاً به عنوان حادثهای تصادفی یا واکنشی لحظهای تفسیر کرد. در حقیقت، این رویداد نشانهای آشکار از فروپاشی نمادین عمیق است، یا آنچه میتوانیم با اصطلاح “مرگ عقل سیاسی جمعی“ توصیف کنیم. چنین رفتارهایی نهتنها فقدان حرفهایگری و ضعف فرهنگ گفتوگو را نشان میدهد، بلکه از گسست ساختاری در نهادی خبر میدهد که قرار بود نماد قدرت قانونگذاری و خردورزی سیاسی باشد.
میتوان از مفهوم “فروپاشی نهاد“ که جامعهشناسان سیاسی به کار میبرند، کمک گرفت. این مفهوم به لحظهای اشاره دارد که نهادها معنای اصیل خود را از دست میدهند و به قالبهایی صوری و تهی از کارکرد و محتوا تبدیل میشوند. این فروپاشی تنها به عملکرد نهادی محدود نیست، بلکه شکستی نمادین نیز هست. نهادها نهتنها فضایی برای انجام وظایف هستند، بلکه حامل معنایی نمادین و سازندهٔ هیمنه و مشروعیت نیز محسوب میشوند. وقتی این معنا فرو میپاشد، نهاد به تزیینی سیاسی تبدیل میشود که برای مقاصد قدرتطلبانه یا نمایشی استفاده میشود – همانگونه که در مجلس عراق شاهدیم، جایی که فرآیند سیاسی به کشمکشهای مذهبی، حزبی و شخصی تقلیل یافته که به هیچ پروژه ملی منسجمی نمیانجامد.
مجلس عراق، از این منظر، نهتنها با بحران مدیریت یا عملکرد، بلکه با بحران وجود و نمایندگی روبهروست. از اینجا میتوانیم از نمایشنامه “در انتظار گودو“ اثر ساموئل بکت (نمایشنامهنویس ایرلندی) به عنوان لنزی تحلیلی استفاده کنیم؛ نمایشی که نماد انتظاری پوچ است – همانگونه که شهروند عراقی در انتظار تحولی است که هرگز نمیرسد. در این نمایش، دو شخصیت اصلی (ولادیمیر و استراگون) منتظر “گودو” میمانند، کسی که هرگز نمیآید. “گودو” استعارهای از هر منجی موعود یا تغییری است که محقق نمیشود. به همین شکل، عراقیها در انتظاری مزمن به سر میبرند: انتظار برای دستاوردهای مجلس که محقق نمیشود، برای اصلاحاتی که دیده نمیشود، درحالی که نمایندگان به تکرار همان چهرهها و همان سخنان پوچ ادامه میدهند، بدون آنکه دولت پیشرفتی کند یا شهروندان تغییری حس کنند.
پوچی سیاسی، فروپاشی معنا و افسانه سیزیف
در مواجهه با تکرار دردناک صحنههای سیاسی در عراق – بهویژه آنچه از نهاد قانونگذاری سر میزند – شاید مناسبتر باشد که برای فهم آنچه با عقل سیاسی سنتی قابلدرک نیست، به فلسفه متوسل شویم. فلسفه پوچی، آنگونه که آلبر کامو صورتبندی کرده، میتواند ابزاری تحلیلی برای شکافتن این فروپاشی نمادین و نهادی در مجلس عراق باشد؛ نه به عنوان وضعیتی استثنایی، بلکه به عنوان نشانهای از مرگ معنا، گسست کنشها از اهدافشان، و تبدیل فرآیند سیاسی به عملی پوچ و عاری از هرگونه خردورزی یا سازندگی.
در کتاب مشهور “افسانه سیزیف“، کامو از انسان پوچانگار میگوید که سنگی بیپایان را به بالای کوه میغلتاند، فقط برای آنکه سنگ دوباره به پایین بغلتد. این تصویر که در نگاه اول استعاری به نظر میرسد، وقتی به کنشهای مجلس عراق نگاه میکنیم، کاملاً واقعی میشود. نمایندگان که قرار بود نماینده اراده ملت باشند، نقشهایی سیاسی بازی میکنند که گویا هدف مشخصی ندارد: جلساتی بدون دستورکار واقعی، مشاجراتی بیحاصل، طرحهای قانونی معلق، و سخنرانیهایی تکراری با همان چهرههای همیشگی.
آنچه میبینیم، نوعی “نمایش سیاسی پوچ“ است: مجلس از نهادی نمایندهگرا به صحنهای نمایشی تبدیل شده که در آن نمایندگان نقشهایی در نمایشی بدون طرح و معنا بازی میکنند. گویی هر کنش سیاسی، هدفی در خودش شده است، نه وسیلهای برای رسیدن به غایتی. در این فضا، فرآیند قانونگذاری معنایش را از دست میدهد و گفتمان سیاسی به لغوی محض تبدیل میشود – بدون پیام، بدون ارزش.
یکی از نمادینترین صحنهها در این زمینه، لحظهای است که صندلیها در سالن مجلس به پرواز درمیآیند. صندلی که باید نماد اقتدار و مسئولیت عمومی باشد، به ابزاری برای زدوخورد و غریزهگرایی تبدیل میشود. میکروفون که باید ابزار بیان و گفتوگوی دموکراتیک باشد، به وسیلهای برای فحاشی و فریاد بدل میشود. اینجا با چیزی فراتر از نقض اخلاقیات سیاسی روبهروییم: با فروپاشی کامل نظام نمادین که قرار بود رابطهای بین شکل و محتوا، بین کارکرد و معنا برقرار کند.
در این فروپاشی نمادین، میتوانیم غار افلاطون را به یاد آوریم، اما در شکلی وارونه. در حالی که غار افلاطون نماد جهلی بود که انسان با رضایت به سایهها (بهجای حقیقت) گرفتارش میکرد، آنچه در مجلس عراق میگذرد، جایگزینی حقیقت با سایههای تحریفشده است. سیاستمدار دیگر نماینده اراده رأیدهنده نیست، بلکه نمایشی پوچ از نمایندگی را اجرا میکند. مجلس از فضایی برای گفتوگو به تئاتری برای هیجانات بدل میشود – بدون عقل، بدون پروژه، بدون هدف.
جامعه تقسیمشده و ساختار جامعهشناختی کشمکش زیر گنبد مجلس
در تحلیل هر پدیده سیاسی، نمیتوان رفتار مجلس را از زمینههای اجتماعی و تاریخی شکلدهندهاش جدا کرد. از منظر جامعهشناسی، مجلس جزیرهای جداافتاده از جامعه نیست، بلکه آینهای است که ساختار جامعه را بازتاب میدهد و الگوهای فرهنگی و رفتاری آن را در درون ساختار دولت بازتولید میکند. بنابراین، خشونت کلامی و فیزیکی، فلج قانونگذاری و شکافهای عمیق در مجلس عراق، صرفاً نتیجه ضعف مدیریت یا هوس فردی برخی نمایندگان نیست، بلکه محصول مستقیم ساختار اجتماعی تقسیمشده و نظام سیاسی مبتنی بر سهمخواهی (نه شهروندی) است.
نظام سیاسی عراق پس از ۲۰۰۳ بر اساس هویتهای مذهبی و قومی (نه شهروندی مدنی یا شایستگی نهادی) شکل گرفت. بنابراین، نمایندگی مجلس که باید تجلی اراده عمومی باشد، تابع هویتهای فرعی شد: مذهب، قومیت، عشیره یا حتی جغرافیا. نماینده دیگر نماینده ملت (آنگونه که در قانوناساسیهای مدرن تعریف میشود) نبود، بلکه نماینده یک گروه خاص شد – گروهی که وفاداری نماینده به خودش (نه به منافع ملی) را میسنجید. این تقسیمبندیهای ساختاری، مجلس را به عرصهای برای جنگ نمادین بین هویتهای متعارض تبدیل کرده است؛ هویتهایی که هر یک میخواهند از طریق نمایش (نه مذاکره) خود را تحمیل کنند.
خشونت در سالن مجلس (چه لفظی، چه فیزیکی) استثنا نیست، بلکه بازتابی از خشونت نهفته در بافت اجتماعی است – جامعهای که هنوز با ایده “دولت فراگیر“ یا “هویت ملی مشترک“ کنار نیامده است. همانگونه که تنشها در خیابان بین گروههای اجتماعی فوران میکند، زیر گنبد مجلس نیز فوران میکند، البته با زبانی ظاهراً متمدنتر ولی با محتوایی خشنتر.
نکته تلختر اینجاست که رفتارهای خشونتآمیز در مجلس اغلب خطاب به عموم مردم (نه خود نهاد قانونگذاری) اجرا میشود. وقتی نماینده فریاد میزند، درگیر میشود یا جلسه را ترک میکند، این کار را نه به عنوان اعتراض به نقض دموکراسی، بلکه به عنوان “نقشی نمایشی“ انجام میدهد تا وفاداری خود به پایگاهش را ثابت کند. گویی کار مجلس به نمایشی نمادین تبدیل شده که در آن خشونت و سخنان تند، ابزاری برای نمایش وفاداری (نه گفتوگو یا اقناع) است.
نگرانکنندهتر، واکنش مردم به این انحطاط سیاسی است: نه خشم، بلکه تمسخر، بیتفاوتی یا حتی تشویق. این پدیده، اختلالی عمیق در نظام اخلاقی جمعی را نشان میدهد و حاکی از عادیسازی خشونت سیاسی است – گویی خشونت رفتاری “طبیعی” یا “قابلقبول” است، نه تهدیدی برای نظم اجتماعی یا دموکراسی نوپا. وقتی خشونت از استثنا به قاعده تبدیل میشود، جامعه (حتی ناخواسته) در بازتولید آن شریک میشود.
پرسش اساسی اینجاست:
- چرا جامعه عراق این صحنهها را میپذیرد؟
- چرا خشونت از مذاکره جذابتر شده است؟
- چرا رفتار مجلس به نوعی سرگرمی یا نمایش تبدیل شده؟
ساختار اجتماعی تقسیمشده، وقتی با ضعف فرهنگ شهروندی ترکیب میشود، مجلسی بحرانزده میسازد: ناتوان در نمایندگی، خشن در عملکرد، عاجز از تغییر. این بحران جداییناپذیر از ساختار کلی نظام سیاسی است – نظامی که نیاز به بازنگری اساسی دارد:
- اصلاح قوانین انتخاباتی
- رهایی هویت ملی از چنگال مذهبگرایی و قومگرایی
- بازگشت به ایده اصلی مجلس: نماینده ملت بودن(نه نماینده جناح).
مجلس عراق نهتنها با بحرانی موقت، بلکه با بحرانی جامعهشناختی روبهروست – بحرانی ریشهدار در ساختار جامعه و ارزشهای حاکم بر نخبگان و مردم. تا زمانی که این ساختار بازتعریف نشود، خشونت تکرار خواهد شد و سالن مجلس صحنهای برای جنگهای نمادین باقی خواهد ماند – جنگهایی که نه قانون میسازند، نه کشور.
بحران نظام سیاسی و توهمات اصلاح
مشکل فقط چهرههای عبوس پرکننده صندلیهای مجلس یا سخنرانیهای پوچی نیست که از دیوارهای سالن فراتر نمیرود. بحران واقعی در خود نظام سیاسی نهفته است – نظامی که نهبرای تغییر، که برای تداوم طراحی شده است. این نظام، طبقهای سیاسی تولید میکند که بیشتر شبیه کارتلهای قدرت است تا نمایندگان واقعی مردم.
قانوناساسی فعلی، تنها ابزاری برای تثبیت توازن قوا بین گروههای مذهبی و قومی است (نه تضمین عدالت یا کارایی). قانون انتخابات مبتنی بر “نمایندگی تناسبی معیوب“ و “لیستهای بسته“، راهی برای ظهور شایستهسالاران ملی نمیگذارد، بلکه سلطه رهبران سنتی را تقویت میکند. تشکیل فراکسیونها هم نه بر اساس ائتلافهای طبیعی پس از انتخابات، بلکه بر اساس تقسیمغنایم ازپیشتعیینشده است. نتیجه؟ فراکسیونها ابزاری برای سهمخواهی میشوند، نه ائتلافهایی بر اساس برنامههای ملی.
تلخترین پارادوکس اینجاست: حتی طرحهای اصلاحی هم سطحیاند. به جای تغییر ساختارها، به تغییر الفاظ بسنده میشود. به جای تحول در منطق قدرت، فقط ظاهر صندلیها عوض میشود. “اصلاحات” به شعارهای تکراری هر دوره انتخابات تبدیل میشود – شعارهایی که هیچگاه عملی نمیشوند.
مشکل اصلی، تقدیس هویتهای فرعی (مذهبی، قومی) بر هویت ملی است. وقتی به فرد متعصب (صرفاً به خاطر وفاداری فرقهای) پاداش داده میشود و فاسد تحت حمایت گروهش قرار میگیرد، هر اصلاحی مانند بازسازی نمای ساختمانی است که از درون پوسیده است. نه قانون میتواند حکومت کند، نه دولت میتواند حاکمیتش را اعمال کند. مجلس هم به جای حل بحران، به منبع جدیدی برای بحران تبدیل میشود – صحنهای برای تسویهحسابهای شخصی، نه قانونگذاری.
جمعبندی
شاید مسخره کردن درگیریهای مجلس آسان باشد، اما این صحنهها نشانهای از شکستی عمیقتر و خطرناکتر است: عقل سیاسی عراق هنوز با ایدههای جمهوری مدرن (جدایی قوا، انحصار خشونت مشروع برای دولت، قرارداد اجتماعی) سازگار نشده است. مجلس عراق، در وضعیت فعلی، نهتنها نهادی فلج، بلکه بازتابی از فقدان پروژه ملی واحد است.
درحالی که مردم در انتظار تغییری هستند که هرگز نمیآید، تراژدی در هر دوره انتخاباتی تکرار میشود. این نمایش پوچ پایانناپذیر را تاریخ نوشته، واقعیت اجرا میکند و مردم در انتظار “گودو“ میمانند – ناجیای که شاید هرگز نیاید.