جنبش اسلام سیاسی شیعه در عراق: از مقاومت تا قدرت

تاریخ:

جنبش اسلام سیاسی شیعی در عراق: از مقاومت تا قدرت

ریاض سعد – پژوهشگر سُنی عراقی

مقدمه: تحلیل سیاسی و اجتماعی

موضع‌گیری در قبال نظام بعثی در عراق خط‌کش تفکیک‌کننده نیروهای سیاسی مختلف بود… ؛ در حالی که احزابی مانند حزب کمونیست عراق و دیگران از طریق «پیمان ملی» در سال ۱۹۷۳ در صف نظام ایستادند، حزب دعوت اسلامی و بسیاری از جنبش‌های اسلامی دیگر در مناطق مرکزی و جنوبی با اکثریت شیعه از زمان تأسیس، موضعی کاملاً مخالف اتخاذ کردند… ؛ به‌طوری‌که حزب دعوت جریانی مخالف و رادیکال علیه نظام بعثی تشکیل داد… ؛ این جریان با عدم ورود به سازش‌های سیاسی مانند آنچه حزب کمونیست عراق از طریق آنچه «پیمان ملی» در سال ۱۹۷۳ نامیده شد با حکومت منعقد کرد، متمایز گردید [۱] همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم… ؛ بله، عراق در دهه‌های هفتاد و هشتاد قرن گذشته شاهد درگیری پیچیده‌ای بین دولت بعثی حاکم و جنبش‌های اسلامی نوپا بود که در رأس آن‌ها حزب دعوت اسلامی قرار داشت… ؛ این حزب که در اواخر دهه پنجاه تأسیس شد، برای دو دهه در حالت رویارویی فکری و سیاسی با نظام باقی ماند… ؛ و می‌توان ریشه‌های این مخالفت را در ایدئولوژی اسلامی شیعی که مفهومی دینی-سیاسی متفاوت با الگوی دولت ملی سکولار مورد نظر بعث داشت، تفسیر کرد؛ ایدئولوژی‌ای که در میراث تاریخی خود روایتی مظلوم‌پندارانه در قبال قدرت حاکمه به طور کلی دارد، بدون این که لزوماً متوجه سنی‌ها به عنوان یک طائفه باشد، بلکه در برابر هر نظام حکومتی که از منظر دینی ستمگر تلقی شود، قرار می‌گیرد… .

اول: آغاز رویارویی‌ها

اما نظام بعثی، به‌ویژه تحت رهبری صدام، تنها خطر را بر اساس معیار حجمی سنتی درک نکرد، بلکه تا حدی که این گروه‌ها نمایانگر چالشی وجودی برای مشروعیت آن بودند، دریافت… ؛ فلسفه امنیتی نظام بر توجیه سرکوب مطلق استوار بود، جایی که شک به یقین و احتمال دور به تهدیدی ملموس تبدیل می‌شد… – یعنی برخورد با تهدید محدود به مثابه یک تهدید وجودی ؛ این عقیده امنیتی در گفته یکی از مأموران امنیتی به عزت الشابندر هنگام دستگیری‌اش تجلی یافت: «می‌دانیم که شما مسلح نیستید… اما صدام حسین به ما گفت: برای گرگ با کمربند گرگ آماده باشید»… ؛ نظام می‌دانست که حزب دعوت که تعداد اعضای هسته اولیه آن از شصت نفر تجاوز نمی‌کرد، همان‌طور که دکتر علی الأدیب مبلغ مذهبی اشاره کرده است… ؛ و در آن مرحله تهدیدی مسلحانه محسوب نمی‌شد، اما با آن به عنوان خطری نهفته که باید ریشه‌کن شود، برخورد کرد… ؛ بله، نظام بعثی با حزب دعوت به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک بلندمدت برخورد کرد، علیرغم محدودیت تعداد اعضای آن

بله، بعث صدامی تهدیدها را تنها بر اساس حجم مادی مستقیم آن‌ها اندازه‌گیری نمی‌کرد، بلکه بر اساس میزان چالش وجودی که برای مبانی مشروعیت‌اش نمایندگی می‌کردند، ارزیابی می‌نمود… ؛ فلسفه امنیتی او بر اساس اصل «سرکوب پیش‌دستانه» استوار بود، جایی که هر احتمال مخالفتی به نیتی قطعی تقلیل می‌یابد و هر شکی به بهانه‌ای کافی برای حذف تبدیل می‌شود ؛ و اکثریت عراقی‌های بی‌سلاح و بی‌گناه تنها بر اساس شک و ظن کشته و دستگیر شدند… ؛ این سیاست سرکوبگرانه فراگیر منجر به دستگیری صدها هزار شیعه و اعدام صدها هزار تن از آن‌ها شد، تنها به این دلیل که پایبند به دین بودند، یا بر نماز مداومت داشتند، یا به مساجد می‌رفتند، یا اماکن مقدس را زیارت می‌کردند…!

دوم: خطرناک‌ترین تصمیم

و پس از این که نظام پرونده‌های مسئله کردی و حزب کمونیست را با توافق‌های دروغین و اقدامات سرکوبگرانه به پایان رساند، دستگاه سرکوبگر خود را به سمت شیعیان سازمان‌یافته مذهبی و سیاسی چرخاند… ؛ زیرا دریافت که نفرت آن‌ها از او موقتی یا سیاسی و قابل مصالحه نیست، بلکه نفرتی «ایدئولوژیک و اصیل» است که از دیدگاهی دینی سرچشمه می‌گیرد که مشروعیت نظام او را اساساً رد می‌کند… ؛ و نظام بهانه‌ای آسان‌تر از «وابستگی به حزب دعوت» برای آغاز حملۀ خود نیافت، بنابراین یکی از تصمیم‌های خودسرانه در تاریخ سیاسی مدرن را صادر کرد که حکم اعدام برای هر وابسته به حزب بود، و به طور عطف به ماسبق، حتی اگر فرد قبل از صدور تصمیم از حزب جدا شده یا به صفوف بعث پیوسته باشد… ؛ در آغاز دهه هشتاد، شورای رهبری انقلاب تصمیمی صادر کرد که بر اساس آن هر کس که وابستگی‌اش به حزب دعوت اسلامی ثابت شود، اعدام خواهد شد، حتی اگر قبل از صدور تصمیم حزب را ترک کرده یا بعداً به حزب بعث پیوسته باشد [۳]… ؛ هدف ایجاد بازدارندگی روانی و اجتماعی بود که مانع از هر گونه همدلی با حزب یا افکار آن شود ؛ و هدف خاص تر نابودی شیعیان، به‌ویژه اسلام‌گرایان آن‌ها، بود ؛ و ایجاد بهانه‌ای قانونی و دروغین برای حذف هر مخالفت احتمالی شیعه.

سوم: از جنگ تا قیام

و مسئله تنها به اعضای اندک حزب محدود نماند، بلکه سرکوب گسترش یافت و هر عمل مذهبی شیعی را دربرگرفت. نماز، زیارت آرامگاه‌های مقدس و مشارکت در مراسمی مانند زیارت اربعین، شواهدی کافی برای «وابستگی به دعوت» شد که منجر به دستگیری و اعدام صدها هزار نفر در قالب کارزارهای پاکسازی گسترده گردید… ؛ و سرکوب پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ و آغاز جنگ ایران و عراق به اوج خود رسید، جایی که شیعیان در نظر نظام به «ستون پنجم» احتمالی تبدیل شدند.

حیطه سرکوب با پیروزی انقلاب اسلامی گسترش یافت، سپس شدت سرکوب با آغاز جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸–۱۹۸۰) افزایش یافت، جایی که هر نمودی از تدین شیعی قرینه‌ای بر وفاداری به ایران [۴] یا ارتباط با ایرانیان محسوب می‌شد… ، زیرا grip آهنین افزایش یافت ؛ و هر فرد متدین یا مخالف احتمالی به وابستگی به «دعوت» یا عامل بودن برای ایران متهم می‌شد.!

و پس از جنگ دوم خلیج و قیام جاودان مارس ۱۹۹۱، حکومت بعثی صدامی کشتارهای جمعی علیه غیرنظامیان در شهرهای جنوب و مرکز مرتکب شد و هزاران نفر در گورهای جمعی دفن شدند… و رویدادهای قیام ۱۹۹۱ چهره طائفی صریح نظام را آشکار کرد، زمانی که شعارهایی مانند «دیگر شیعه‌ای وجود ندارد» سر داده شد و عملیات نسل‌کشی طائفی به شکلی هولناک و با تمامی دلالت‌های وحشتناک این کلمات انجام شد ؛ و برخی عشایر سنی و اهل مناطق غربی در سرکوب و نسل‌کشی مشارکت کردند و کشتارها و گورهای جمعی مرتکب شدند که فصول آن تا به امروز کاملاً آشکار نشده است… [۵].

نارسایی‌های مخالفان شیعه و پیامدهای پس از ۲۰۰۳

با سقوط نظام در سال ۲۰۰۳، احزاب شیعی – به‌سرکردگی حزب دعوت – از موضع مخالف به حکومت منتقل شدند… ؛ اما عملکرد سیاسی و تبلیغی آن‌ها نارسایی در ساختن یک پروژه ملی یا دینی فراگیر را آشکار کرد، زیرا در درگیری‌های داخلی غرق شدند و گفتمان آن‌ها به شعارهای پوچ یا فتوای غیرواقع‌گرایانه تبدیل شد، در حالی که سهمیه‌بندی و فساد تشدید می‌شد [۶].

علیرغم سرسختی سرکوب صدامی ؛ پرسش فوری‌ای درباره عملکرد جنبش‌های اسلامی شیعی، به‌سرکردگی حزب دعوت، در سازماندهی جامعه و ارتقای آگاهی سیاسی و فرهنگی آن در طول دهه‌های ستم باقی می‌ماند…؟

اما عملکرد تبلیغی و سیاسی جنبش‌های شیعی سازمان‌یافته، از جمله حزب دعوت که برخی از آن‌ها وابسته به مراجع دینی هستند، در سطح مورد نیاز برای تقویت آگاهی دینی و سیاسی توده‌های شیعی یا سازماندهی مؤثر آن‌ها نبود… ؛ توده‌های شیعه بر اساس انگیزه خودجوش و سنتی در انجام مراسم خود و بحث درباره مسائل داخلی‌شان حرکت می‌کردند، در حالی که رهبری آن‌ها فاقد دیدگاهی راهبردی و علمی برای تغییر بود… ؛ قرائن نشان می‌دهد که نقش سازمانی آن‌ها محدود باقی ماند، زیرا عملکرد دینی توده‌های شیعه تا حد زیادی خودجوش و سنتی باقی ماند و بر ابتکار فردی و سنت موروثی بیشتر از یک برنامه سازمانی هدفمند تکیه داشت، همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم.

در طول دوران پیش از ۲۰۰۳، توده‌های شیعه به انجام مراسم و آیین‌های دینی خود با انگیزه شخصی ادامه دادند، بدون وجود رهبری فکری یا برنامه‌های تربیتی یا رسانه‌ای پیشرفته… ؛ بلکه برخی از دستورات رهبری دعوت در دهه هفتاد قرن گذشته ساده‌لوحانه و ابتدایی بود، مانند درخواست از جوانان برای حمل کتاب‌های اسلامی مانند «اقتصادنا» و «فلسفتنا» در اتوبوس‌های عمومی، زیرا فاقد حس امنیتی بودند و منجر به شناسایی و دستگیری آسان این افراد می‌شد.

این نارسایی راهبردی بعدها، پس از سقوط نظام در سال ۲۰۰۳، منعکس شد، زمانی که مشخص شد پروژه‌های برخی رهبران این جنبش‌ها برای اصلاح فاقد دیدگاه علمی و عملی بود و تنها به دعوت به فضایل متون دینی و خطبه‌های سنتی و شعارهای فی‌البداهی بدون مکانیزم‌های اجرایی مبتنی بر علوم جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، مدیریت و سیاست مدرن اکتفا می‌کرد… .

و پس از این که این نیروهای اسلامی به موقعیت‌های قدرت دست یافتند، نارسایی تشدید شد… ؛ به جای سرمایه‌گذاری روی فرصت برای ساختن دولتی مبتنی بر نهادها و ارتقای سطح فرهنگی، اخلاقی، اقتصادی و خدماتی جامعه، بسیاری در درگیری‌های داخلی و رقابت بر سر غنائم مالی غرق شدند و در نبردهای رسانه‌ای زشت به پرتاب اتهامات پرداختند که تناقض‌ها، سستی‌ها، ساده‌لوحی‌ها و سردرگمی‌های آن‌ها را آشکار کرد… ؛ همچنین در مواجهه با پدیده‌های افراط‌گرایی، غلو، انحراف و خرافاتی که در درون جامعه شیعی گسترش یافت، ناتوان بودند، بلکه از مسئولیت خود در حفاظت از جامعه در برابر گروه‌های افراط‌گرا و وابسته به دستورکارهای خارجی مشکوکی که از خلاء روحی و سازمانی قدرت سوءاستفاده کردند و جوانان شیعه را به نام دین به خدمت گرفتند، شانه خالی کردند.

و در عرصه رسانه‌ای، فرهنگی و تبلیغ دینی، به جای ایجاد گونه هدفمند، آگاه‌کننده، روشنگر و رسالی… ؛ شبکه‌های نمایشی، گداخواهانه و سطحی، با عملکرد و امکانات ضعیف، غالب شدند… ؛ که رنج قربانیان و بی‌چارگان را به کالایی تجاری برای جمع‌آوری کمک‌های مالی و صدقات تبدیل کردند و تصویری مخدوش از «حکومت شیعی» و تجربه دموکراتیک و فرآیند سیاسی جدید ارائه دادند… ؛ و جنگ‌های «مگس‌های الکترونیکی» و تسویه حساب‌های متقابل در مخدوش کردن چهره همگان نقش داشتند… ؛ و تصویری تراژیک از نخبگان حاکمی که فرض می‌شد نماینده اکثریت اصیل عراقی هستند، به بیننده ارائه دادند… ؛ و بدین‌ترتیب، تجربه پساصدام از فرصتی تاریخی برای اصلاح به عرصه درگیری داخلی و میدان‌های رسانه‌ای تاریک تبدیل شد… ؛ که بر پیچیدگی بحران‌های عراق و به‌ویژه شیعیان عراق افزود، در شرایطی که ثروت‌های کشور به هدر می‌رود و تهدیدهای داخلی و خارجی ادامه دارد… ؛ بله، برخی از شبکه‌ها، مؤسسات، مساجد و رادیوها به ابزاری برای اخاذی از عواطف مردم و نمایش مصائب فقرا و قربانیان به صورت زنده برای جمع‌آوری کمک‌های مالی و صدقات تبدیل شدند که تصویری تاریک از «حکومت شیعی» ترسیم کرد و شکست تجربه دموکراتیک را تثبیت نمود… ؛ و علاوه بر این، ارتش‌های الکترونیکی پدید آمدند که تمام‌وقت به تخریب نمادها و شخصیت‌های شیعی، افشای پرونده‌های شخصی آن‌ها و بدنام‌سازی خانواده‌هایشان مشغول بودند، تا جایی که چهره همگان در نزد افکار عمومی داخلی و بین‌المللی مخدوش گردید، همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم.

نتیجه‌گیری

تجربه حزب دعوت و دیگر نیروهای شیعی یک پارادوکس تراژیک را آشکار می‌کند: نیروهایی که برای دهه‌ها از حذف و سرکوب رنج بردند، وقتی به قدرت رسیدند، در حفاظت از جامعه از فساد و انحطاط ناتوان بودند… ؛ و بدین‌ترتیب، مثل عامیانه عراقی محقق شد: «آن که می‌خواست سرمه بکشد، کورش کرد» و شکاف بین توده‌ها و آن نیروها افزایش یافت که آینده عراق را در صورت عدم اتخاذ اصلاحات بنیادی توسط این احزاب در گفتمان و عملکردهایشان تهدید می‌کند.

و بدین‌ترتیب، می‌توان گفت حزب دعوت – و دیگر جنبش‌ها و جریان‌ها و گروه‌ها و سازمان‌ها و احزاب اسلامی – که نماد مقاومت در برابر استبداد بعثی بود، پس از سقوط به گواهی روشن در شکست در مدیریت دولت و پیشبرد جامعه تبدیل شد که منجر به از دست رفتن فرصتی تاریخی برای ساختن پروژه‌ای ملی که عدالت را تضمین و آرمان‌های اکثریت عراقی را محقق کند، گردید… ؛ چرا که طائفی‌گری سیاسی، کشمکش بر سر مناصب، درگیری داخلی، سهمیه‌بندی و رابطه‌گرایی و جناحی‌گری، عنوان برجسته مرحله پس از ۲۰۰۳ شد که درِ فساد و مداخلات خارجی را به روی خود گشود و فداکاری‌های دهه‌ها مبارزه و جهاد و رنج را بر باد داد.

بله، حزب دعوت – و دیگر جنبش‌ها و احزاب – از نماد مقاومت در برابر استبداد به بخشی از منظومه سیاسی‌ای تبدیل شد که از فساد و درگیری داخلی رنج می‌برد… ؛ و حزب در تحقق یک پروژه ملی فراگیر که فداکاری‌های شیعیان را اعاده حیثیت کند و دولتی مبتنی بر شهروندی تأسیس نماید، ناتوان بود، که رؤیای پیشرفت اجتماعی و سیاسی را دور از دسترس ساخت… ؛ و مهم‌ترین درس همچنان این است که مقابله با سرکوب به تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید با دیدگاهی همه‌جانبه برای مدیریت دولت و ساختن جامعه بر اساس بنیان‌های عادلانه و مدرن همراه باشد.

تجربه حزب دعوت و جنبش‌های اسلامی شیعی نمونه‌ای پیچیده از شکست مخالفان در تبدیل به یک پروژه دولتی پس از دستیابی به قدرت است… ؛ فداکاری‌های دهه‌ها سرکوب و مبارزه به دلیل فقدان دیدگاهی فراگیر برای مدیریت دولت و فرهنگ‌سازی جامعه به هدر رفت و طائفی‌گری سیاسی و کشمکش بر سر قدرت ویژگی برجسته پس از ۲۰۰۳ باقی ماند، همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم… ؛ و اگر درس‌ها گرفته نشود، خطر تنها شیعیان عراق را تهدید نمی‌کند، بلکه آینده دولت عراق در تمامیت آن را تهدید می‌کند.

کتابات

مطالعات عراق مسئول نظرات نویسنده نیست و صرفاً درصدد بازتاب مهم‌ترین تحلیل‌ها از عراق است.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

پست را به اشتراک بگذارید:

عضویت در خبرنامه

spot_img

محبوب

مطالب مرتبط
مطالب مرتبط

یک مرّیخی!

یک مریخی! جعفر العلوجی اول از همه، صمیمانه از خدا می‌خواهم...

تحریم‌های آمریکا علیه لوک اویل و روسنفت: آزمون جدیدی برای حاکمیت عراق در معادله‌ی جهانی انرژی

تحریم‌های آمریکا علیه لوک اویل و روسنفت: آزمون جدیدی...