معرفی کَسنَزانیه (کس ندانیگری)
تصوف
تصوف یا صوفیگری، درویشی یا پشمینهپوشی نوعی روالِ خودسازی و طریقتی مبتنی بر آدابِ سلوک بر سِلکی خاص و بر اساس شرع یا ذوق یا تجربه جهت پالایش نفس و دوریگزینی از دنیا است تا اینها مقدماتی باشد برای رسیدن به مغزِ حقیقت و کامل نمودن نفس است. تصوف در لغت، از صوف( پشم) میآید و بمعنی پشمینه پوشی است و از آن روی که از قدیم الایام پشمینه پوشی، بعنوان پوشیدن لباسی ناراحت و نامطلوب نزد اهل دنیا بوده، لذا پوشیدن این لباس و تحمل ناملایماتش نشانه زهد و بی رغبتی به دنیا بودهاست؛ لذا به درویشها در زبان پارسی، پشمینه پوش نیز گفته میشود.
تصوف از عرفان جداست؛ اگرچه بسیاری مواقع ایندو باهم دیگر مخلوط جلوه داده میشوند. پشمینه پوشی بیشتر با آداب طریقت همراه است؛ در حالی که عرفان، مکتبی جامع و مطلق سلوک معنوی و متشکل از عقاید نظری مبتنی بر عقل یا شرع یا کشف و از سویی راهکارهای عملی برای اجرای منویات آن عقاید نظری میباشد؛ لذا عرفان بسیار فراگیرتر از تصوف است چراکه صوفیگری صرفاً در مقام بیان آدابِ رفتاری در خلوت و حضور است.
صوفیگری در اسلام برای اولینبار از دل مکاتب سنی مذهب برخاست و سپس در میان برخی از شیعیان نیز رایج گردید؛ این طریقت متشکل از فرقه های مختلف است که یکی از آن فرَق، فرقه قادریه میباشد.
طریقت قادریه
قادریه از جمله طریقتهای تصوف اهل سنت میباشد. قادریان از پیروان شیخ عبدالقادر گیلانی (متوفی 561 ق)، ملقب به غوث الاعظم( فریاد رس بزرگ) ، هستند. اعتقاد به غوث و قطب برخاسته از احادیثی در کتب سنی مذهبان دررابطه با وجود اقطابی است که در هر قرنی پدید میآیند و هرگاه کسی در حیرت بماند با فریاد زدن آنان و استغاثه از ایشان، آن قطب میآید و فریاد رس به داد مددجو میرسد؛ لذا در مسلک صوفیگری هرآنکس که رهبر صوفیان بوده و آنان را تحت تعالیم صوفیگری برده و آداب صوفیگری به ایشان میآموخت را همان قطب فریاد رس یا غوث مینامیدند.
نام کامل او «شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بن ابی صالح موسی جنگی دوست گیلانی» است و برخی القاب او «ثموت الثقلین»، «شیخ کل»، «شیخ مشرق»، «محی الدین» میباشد.
وی حنبلی مذهب و اشعری مسلک بودهاست و شاید عدم التزام او به عقاید سلفی حنبلی، ضدیت تمام حنبلیه با تصوف بوده است؛ لذا در باب عقاید- و نه احکام و استنباط- رویگردان از حنبلیگری به اشعریه پناه آورده است؛ وی بنابر اسنادی که در نوشتجات موجود است: شیعه، مرجئه، جهمی ها، کرامیه، معتزله، قدریه، مشبهه و سالمیه را تماماً اهل بدعت و انحراف میدانستهاست. فتاوی او موافق هر دو مذهب شافعی و حنبلی است؛ و در اصول تفقه حنبلی و شافعی فتوا میداد. علمای عراق با نظر او در مسائل فقهی با تقدیر و احترام برخورد میکردند.
از آنچه بنقل از او در نوشتجات تاریخی بجای مانده است، وی جبری و از مخالفان اختیار بشر بوده و در دورانی که تصوف در معرض فشار اهل شریعت و بویژه حنبلی های تندرو بوده، با تجلی در مقام عالم حنبلی در صدد احیای تصوف و تقریب میان صوفیگری و اسلام برآمده و برای خود نیز فیوضاتی در اثر التزام به تصوف متصور شده است؛ همچنان که در فیوضات ربانیه میگوید:
خداوند بلند مرتبه فرمود: ای غوث بزرگ گفتم لبیک ای پروردگار غوث فرمود: هر اندازه (انسان) مابین عالم ماده و ملکوت قرار گرفته باشد پس او (درمرحله) شریعت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم ملکوت و جبروت (عقل) باشد پس آن (مرحله) طریقت است و هر مقدار (تطور یافته) بین عالم جبروت (عقل) و لاهوت (الوهیت) باشد پس آن حقیقت است سپس خداوند به من فرمود: ای غوث بزرگ درهیچ چیزی ظاهر نمیشوم همانند شدت ظهورم در انسان پس پرسیدم ای پروردگارم آیا مکان برای تو ممکن است به من فرمود: ای غوث بزرگ من ایجادکننده مکان هستم ولی برایم مکانی نیست… سپس او به من فرمود: ای غوث بزرگ انسان چیزی نمیخورد و نمینوشد و نمیایستد و برنمیخیزد و صحبت نمیکند و هیچ کاری انجام نمیدهد و به هیچ چیز توجه نمیکند و از چیزی نمیگذرد مگر اینکه من در آن و متحرک هستم.
لذا تجلی وی در مقام یک فقیه حنلی و محدث سُنی و کلامی اشعری از طرفی و از طرف دیگر التزام شدید وی به تصوف و احیای رسوم صوفیگری و ریاضت هایی که سوقات مرتاضان برهمن هندی بود همانند گرسنگی های مفرط و آسیب به جان و مواردی از این دست منجر شد تا وی یکی از نقاط عطف حیات تصوف در تاریخ پس از اسلام گردد و عبدالقادر گیلانی بعنوان غوث اعظم صوفیان نام نهاده شده و یکی از بزرگترین طرائق صوفیگری بنام او یعنی طریقت قادریه نام گزاری شود.
قادریه کسنزانیه
طریقت کسنزانی یکی از شاخههای طریقت قادریه میباشد، کسنزان اصطلاح کردی است و از دو واژه کَس و نزان (ندان) ساخته شده و به معنای «کسی نمیداند» میباشد.
شرط ورود در طریقت کسندانیها، بیعت با قطب و پیر است؛ این طریقت باور دارد که خداوند محمد مصطفی را بعنوان پیر و مراد بشریت برگزیده است و پس از او دامادش علی بن ابی طالب و سپس حسن بن علی و سپس حسین و سپس سجاد و سپس محمدباقر و سپس جعفر صادق و سپس موسی کاظم و سپس علی بن موسی الرضا (صلوات الله علیهم اجمعین) پیر و قطب طریقت حقیقی صوفیان بودهاند و پس از علی بن موسی الرضا، شاگرد عارفش، معروف کرخی پیر طریقت کسنزانیه بوده است.
ابومحفوظ معروف بن فیروز کوهی، مشهور به معروف کرخی از بزرگان مشایخ قرون اولیه اسلام و شاگرد و پرده دار(بوّاب) حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده است که بعلت پایبندی او به نماز و روزه بسیار و زهد فراوانش غالب سلسلههای تصوف شیعی خود را منتسب بوی میکنند. اما این درحالی است که کسنزانیها علیرغم معرفی معروف کرخی بعنوان پیر طریقت، جزو طرائق سُنی صوفیگری بودهاند و در این اختلاط میان عقاید سلفی عبدالقادر گیلانی(مدفون در بغداد) با عقاید شیعی معروف کرخی توسط کسنزانیها میتوان ادعا نمود کسنزانیگری، یکی از فرقه های التقاطی قادریه میباشند.
در باور آنان این سیر اقطاب طریقت با گذشت زمان به عبدالقادر گیلانی رسیده و باز با مرور زمان درنهایت به شاه کسنزان یعنی عبدالکریم کسنزان رسیده است و لذا طریقت صوفیگری در طول زمان از تصوف محمدیه( نبی مکرم اسلام) به تصوف علویه(امیرالمومنین) و از تصوف علویه به تصوف رضویه( امام رضا) رسیده و از رضویه به معروفیه و از معروفیه به قادریه و از قادریه به تصوف کسنزانیه رسیده است؛ لذا کسنزانیها خود را صوفی علوی رضوی قادری کسنزانی میدانند.! کسنزانی در زبان کردی یعنی کس ندانی و گفته میشود که مراد از آن، سفر معنوی عبدالکریم حسینی به کوه های قره داغ آذربایجانِ ایران یا سلیمانیه عراق و خلوت کردن با خود در آن کوهساران بوده است و کسی از مکان او باخبر نبوده و لذا کسی نمی دانسته کجای کوهها در حال سیر و سلوک است؛ لذا بوی کس ندانی لقب داده شد و در زبان کردی، مبدل به کسنزانی شد.
این طریقت باتوجه به التقاطیگری و آمیختن عقاید گوناگون دو مذهب بزرگ سنی و شیعه در آن، در طریقت تصوف به رهبر شیخیه که یک شیعی افراطی و منحرف بوده یعنی شیخ احمد احسایی میرسد و عبدالکریم کسنزان از شاگردان با واسطه احمد احسایی و همدوره با فتنه بهائیت در ایران بوده است.
سلسله اقطاب کسنزانیه
شیخ غوث عبدالکریم شاه کسنزان که مریدِ شیخ قازان قیه صوفی بود بانی تصوف کسنزانی شده و از او به دست شیخ غوث عبدالقادر کسنزان رسید و وی از 1864 میلادی با 1919 میلادی قطب طریقت کسنزانیها گردیده و قطبیت و استغاثه دراویش کسنزانی پس از او به دست شیخ غوث حسین کسنزان از تاریخ ۱۸۸۲تا ۱۹۳۸ میلادی افتاده و قطبیت صوفیان کسنزانی پس از او بدست شیخ غوث عبدالکریم کسنزان از تاریخ ۱۹۱۵لغایت ۱۹۷۸ میلادی افتاده و پس از او به دست آقا شیخ محمد کسنزان رهبر فقید کسنزانیها بوده است.
چند سال پیش، محمد کسنزان رهبر کسنزانیها در عراق چشم از جهان فروبست.
محمد کسنزان
محمد المحمد کسنزانی فرزند عبدالکریم کسنزان متولد 1317 خورشیدی بود که چند روز پیش در سال1399 خورشیدی چشم از جهان بست؛ وی رهبر کسنزانیها بود و مقر صوفی قادری کسنزانی را در سلیمانیه عراق بنا نهاده بود.
وی متولد کرکوک عراق است؛ روستای گرپنجه جزو منطقه سنگاو در شمال عراق زادگاه این قطب صوفیان میباشد. روستای محل تولد محمد کسنزانی همواره محل سلوک و خلوت و تجمع صوفیان بوده و پیش از وی پدرش عبدالکریم کسنزان و پیش از او عموی محمد، حسین کسنزانی که بزرگترین شخصیت صوفیان کسنزانی است و به غوث اعظم یا سلطان کسنزانیان اطلاق میشود نیز در همان روستان نشو و نمو و تصوف داشتهاند. گویند که سلطان حسین خبر از ولادت محمد برای عبدالکریم داده و بشارت داده که وی پس ازوفات عبدالکریم، رهبر کسنزانیها خواهد شد.
کسنزانیها اعتقاد دارند که محمد المحمد کسنزانی بنابر بشارت و تعیین الله متعال بر مقام قطبیت درآمده است ولذا او همواره مقر انتشار فیوض رحمانیه خداوند و تجلی گاه کرامات اولیا و انبیا بوده است.
نص بر قطبیت او را نیز همنشینی با پدرش عبدالکریم کسنزان در مقام قطبیت و ریاست صوفیان دانسته شده است و محتسبان و درویشان و سماعیان گوناگونی شاهد بر استخلاف او از سوی پدرش بودهاند.
درویشان کسنزانی کهنسال گفتهاند که عبدالکریم کسنزان پس از زیارت مقبره شیوخ و اقطاب کسنزانی ها، روی با دروایش کرده و گفته است: ای دوریشان! از امروز آقا شیخ محمد، پیر طریقت شماست؛ این هم الهامی بود که ما از اساتیدمان گرفتیم؛ حال هرکه محب اوست محب ماست و هرکه تابع او پیرو ماست.
محمد کسنزان در طی مدیریت دراویش کسنزانیه که در مناطق کرد نشین ایران و قسمتهایی از تهران و اراک ایران و نیز کردهای عراق و بویژه سلیمانیه و کرکوک، چندین کتاب نیز به رشته تحریر درآورد، از جمله: الکسنزان و الانسان، الدعاء مخ العباده، جلاء الخاطر من كلام الشيخ عبد القادر، الأنوار الرحمانية في الطريقة العلية القادرية الكسنزانية و دیگر آثار چاپ شده یا تحت طباعت.
محمد کسنزان چند سال پیش در اثر کهولت سن در 82 سالگی چشم از جهان فروبست و مرگ او حواشی فروانی را دچار شد. جبر ویروس کرونا حکم میکرد که تشییع جنازه او در خلوت انجام گیرد اما ارادت لجام گسیخته دراویش عراقی و ایرانی منجر شد که درویشان ایران به مرزهای عراق هجوم آورده و علیرغم ممنوع بودن گذر از مرزها ولو با درگیر شدن با نیروهیا مرزی ایران و عراق، بصورت قاچاق وارد خاک عراق شده و خود را به مراسمات عزاداری در سوگ مرادشان رساندند.