الخلانی و نظریه بقای شیعه
محمد جواد الميالي
انقلاب امام حسین علیهالسلام فریادی در وجدان شیعیان است، معادلهای برای پیروزی خون بر شمشیر که شور و اشتیاق را در دل عاشقان نهادینه کرد، اما محرم امسال متفاوت از سالهای گذشته است؛ محرم امسال حامل قدرت است نه اندوه. در آستانه این ماه که بیهمتاست، زیر سایه گنبدهای حسینیهها و صدای لرزان سینهزنیها، میدان الخلانی در بغداد به منبری بزرگ شبیه شد برای ایدهای که هر سال ریشهدارتر میشود: ماندگاری شیعیان؟!
محرم امسال تنها یک گردهمایی مذهبی معمولی نبود. همان مکانی که در دهههای گذشته محل نزاع هویتی و تسلط بود، امروز نمادی از شکلگیری قدرت جدید شده است، بهویژه پس از جنگ دوازده روزه که موازنههای منطقه را تکان داد؛ پیروزی ایران بر رژیم اشغالگر که زبان بازدارندگی را در منطقه دگرگون ساخت.
این جنگ فراتر از مرزهای جغرافیایی رفت، نه صرفاً نبردی مرزی میان تهران و تلآویو بود، بلکه نبردی برای اثبات وجود شیعیان در معادله خاورمیانه بود، جایی که توهم برتری صهیونیستی شکسته شد و معادلهای جدید بنا نهاده شد که بر پایه عمل نیست بلکه بر ابتکار فعال و کسی که آخرین گلوله را شلیک میکند استوار است.
این بود اثر جنگ… اما میدان الخلانی چه کرد؟
میدانی که سالها بین دو حوزه نفوذ سیاسی و اجتماعی فاصله انداخته بود، به عرصه نمایش قدرت نرم شیعیان تبدیل شد؛ قدرتی که پرچمش را جریان حکمت ملی به رهبری جناب آقای عمار حکیم به دوش میکشد. حضور این جریان تنها محدود به خطابههای دینی نیست بلکه بازتابدهنده دیدگاهی سیاسی مرکب است که بر ترکیب تعلق اعتقادی و حضور سیاسی، و همچنین حسینیه به عنوان نهادی تربیتی و میدان به عنوان ابزاری برای فشار اجتماعی استوار است.
میدان الخلانی هرگز مکانی گذرا نبوده است؛ این رشته زمانی است که پیوند میان گذشته پایتخت عباسی، جایی که “الرشید” نماد قدرت مرکزی اهل سنت بود، و حال پایتخت شیعی، که در تلاش است نقش خود را پس از ۲۰۰۳ دوباره تعریف کند، برقرار میسازد. میان این دو نماد، آقای حکیم نظریهای نوین برای بقا ارائه میدهد؛ نظریهای که نه به ترفیع جایگاه طایفه بدون توجه به وطن میپردازد و نه بر مبنای آن است، بلکه بر این باور است که بقا شیعی تنها زمانی امکانپذیر است که به پروژهای ملی و فراگیر بدل شود که از دولت حمایت کند نه بر آن تحمیل گردد.
الخلالی… حکیم آن را نمادی قرار داده است نه فقط برای گریه بر حسین، بلکه پیامی است به داخل و خارج که ماندگاری شیعیان در عراق دیگر محدود به دوران پس از سقوط نیست بلکه به پروژهای پس از تحقق دموکراسی مربوط میشود.
آنچه از میدان الخلانی طرحریزی میشود، بازتعریف ایده شیعی به عنوان مولفهای اصیل و ملی است؛ مولفهای که نه خارجی است و نه وابسته و خوار، بلکه رهبری ریشهدار در ساختار عراق است. این همان دلیلی است که نقش برجسته جناب آقای عمار حکیم را به عنوان رهبری که در پی بازسازی حضور شیعیان در بغداد پس از دوران دیکتاتوری است توجیه میکند؛ اما نه با سلاح، بلکه با گفتمان دینی و سیاسی، چرا که او به قدرت کلام باور دارد نه شکنندگی گلوله.
پس از اثبات قدرت شیعیان توسط ایران، حکیم میدان را به سکوی نظریه شیعی تبدیل کرد؛ نظریهای که از دل گریه و عزاداری زاده شده تا ثابت کند شیعیان نه تنها از نظر عددی برترند بلکه امتی با پروژهای دارند؛ افقی روشن و پایتختی که صدای حسین را بلند میکند نه شمشیر الرشید.